عرفان در مم و زین احمد خانی
پیرامون ادبیات
نقد و بررسی و انتشار آثار ادبی

 

عرفان در مم و زین احمد خانی
استاد پرویز جهانی  
 
ئومید ئه وه ژ ئه هلێ عرفان       ئه و دێ نه کرن ل مه چ حه رفان
 
ته شنی نه کن وه کی غه یوران       ئیسلاح بکن ژ مه قوسوران
 
معرفی و شناساندن احمد خانی و شاهکار او مم و زین کار ساده و آسانی نیست و با یک نوشته و چند گفتار هرگز نمیتوان به تفسیر و تشریح این شاهکارادبی بی بدیل پرداخت .فکر و اندیشه عمیق وژرف خانی در کتاب مم و زین نیاز به نوشتن و تالیف چندین مقاله, جزوه وکتاب دارد.
 
 چبکه م کۆ قه وی که ساده بازار        نینن ژ قوماش را خه ریدار
 
گفتاری که الان می خواهم به شما تقدیم بکنم قطره ای است
 
 
 
 از یک دریا وآنرا دردوبخش نوشته ام.بخش اول را به معرفی و شناساندن خانی و آثاراووبخش دوم نگاهی است بر فلسفه وعرفان درکتاب مم و زین,امیدوارم که بنا به گفته زنده یاد جگرخون :
 
دخازم ببوری د کیماسیان            ل چولێ گهامه نه والانسیان
 
جا دارد که احمد خانی را همچون خورشید عالمتاب در ادبیات کردی یاد بکنیم چرا که خانی پیشاهنگ و جلودار ادبیات مردم زمان خود بوده و همچنان آنرا تا به امروز حفظ کرده است .او در آثارش به صورت بسیار موشکافانه , آگاهانه و دلسوزانه علوم و دانستنی های زمان خود را به وسیله کتاب هایش به هموطنانش بیاموزد . وقتی به صورت عمیق و ریزبینانه به آثار خانی بویژه مم و زین تامل میکنیم می بینیم که این کتاب تنها یک داستان عاشقانه و چند بیت شعر نیست و هدف خانی هم خلق یک روایت ساده منظوم عشقی نبوده است .بلکه او می خواسته علوم مختلف آن زمان را به مردمش و خوانندگان کتابهایش بیاموزد. مثلا خانی در کتاب ( عقیده الایمان ) دین و آئین اسلام را به شیوه ای بسیار ظریف بیان میکند . ویا اوست که اولین فرهنگ لغت کردی را ( فرهنگ نوبهار ) را می نگارد که این فرهنگ تنها یک فرهنگ لغت ساده نیست بلکه خانی در این فرهنگ خوانندگان خودارا با لغات و واژه های عربی, کردی و ترکی آشنا وبه آنها علم عروض و قافیه نیز میاموزد. واین خود کاری است بی همتا . مم وزین اولین آثار کلاسیک منظوم پس از آثار فقی طیران است و همانطوری که گفته شد تنها یک داستان عاشقانه ساده نیست بلکه دریایی است از علوم مختلف مانند : فلسفه , عرفان , خداشناسی , معارف , جامعه شناسی , نجوم , موسیقی , آرایه های ادبی , داستان نویسی , آداب و رسومی همچون آیینهای نوروزی , شکار و شکارگاه , فال و فالبینی , وضعیت زنان و دختران در جامعه آن زمان , راه و رسم ازدواج و خواستگاری , عروسی و داماد و ساخدوش و... , مراسم کفن و دفن و تشیع و ترحیم , برادری و شروط برادری , دیوان خانه های کردی , جوانمردی و رشادت , نوع حکمرانی امراونقش افراد نمام و سخن چین در تصمیمات آنها (افرادی مثل بکو ) و چندین علوم و آگاهی های دیگر. در رابطه با زبان و آرایه های ادبی درمیان تمامی شعرا و نویسندگان کرد کسی به پای این چابک سوار یکه تاز میدان ادب نرسیده چرا که خانی هیچ حرف و کلمه ای را بی جهت و بدون هدف در آثارش نیاورده است . برای نمونه اگر نگاهی کوتاه به اولین بیت از کتاب مم وزین خانی بیندازیم می بینیم که چقدر نکات و آرایه های ادبی زیبا در آن نهفته است
 
سه ر نامه یێ نامه نامێ ئه لاه    بی نامێ ته ناته مام وه لاه
 
ببینید در خصوص آرایش ادبی و صنعت بدیع , کلمات سه ر نامه و نامه با هم جیناس زائده مطرف را تشکیل می دهند .نامه با نام زائده مزیل است و در مابین هر چهار نام ها در هر دو مصراع صنعت تکریر بکار گرفته شده است , ئه لاه و وه لاه نیز باهم جیناس بوده و همین بیت اول مم و زین تحلیل و تفسیر یک حدیث نبوی می باشد .
 
در ابیاتی دیگر خانی به تصویر سازی در خصوص زیبائیهای خلقت خدای خویش می پردازد و چه زیبا در خصوص طلوع خورشید می گوید :
 
دامانێ عروسێ پاکێ   گه ردون             
 
داماد   کو کرب مهرێ گولگون
 
 تاریتی ب روهنی یێ کو راکر            
 
خه م شوبهه تی زولمه تێ فه نا کر
 
وباز در ابیات دیگر در همین ارتباط می گوید :
 
سه رسوبهه کو شه هسه وارێ ئه فله ق
 
 ئه شعه ب کو کشانده جایێ ئه بله ق
 
ئه دهه م د ته ویله یێ نه هین کر               
 
ئه شعه ب ژ خوه را ژ نووه زین کر
 
گورزێ خوه یی ئاته شین ده رانی                 
 
 تیغێ خوه یێ زه زفشان کو دانی
 
دونیا ژ محه به تا خوه زه ر کر                 
 
تیغ و که مه را چیان عکه ر کر
 
ناگفته نماند که بغیر از تصویرسازی و اشارات به این صنعت شعری برائت استحلال نیز گفته می شود .به این دلیل که خواننده آنچه را که قرار است در داستان و قصه اتفاق بیفتد درک و احساس می کند. و از آنجایی که من می دانم تا کنون هیچ کسی نتوانسته است این لایه هنری را در مم وزین خانی کشف نماید و کسی هم تا کنون کاری در این خصوص انجام نداده است , تا روشن و آشکار شود که خانی در این اثر بی بدیل چکارها که نکردده است . الحق که : عه له ما که لامی مه وزون گهاندی یه بانی گه ردون ( علم کلام موزون را به بام گردون رسانده است ) و حتی از گردون نیز بالاتر برده است . و اما بسیاری از علما و ادبای کرد بر این باورند که خانی در آثارش از کلمات و واژه های عربی و فارسی بسیار استفاده کرده است وآثار او برای کردها نامانوس میباشد . این گفته درست است اما دو دلیل عمده و ریشه ای برای این کار خانی وجود دارد . دلیل اول اینکه در دوران خانی بهره گیری از چنین کلمات و واژه های ثقیل و سنگین برای افراد شاخص در ادبیات رسم بوده و نوعی تشخص و به قول امروزی ها پرستیژ بوده است هنری موفقیت آمیز برای ادبا و شاعران بوده است و تمامی شعرا و نویسندگان شاخص آن زمان از چنین واژه هایی استفاده می کردند. دلیل دوم که مهمترین دلیل هم می تواند باشد این است که خانی بابا در کتاب مم وزین خود فلسفه و عرفان را آورده است و کتاب او یک اثر عرفانی و فلسفی نیز می باشد . زبان عرفان و فلسفه نیز یک زبان ویژه و منحصر می باشد که بسیاری از اصطلاحات فلسفی و عرفانی نه تنها در زبان کردی موجود نیست بلکه در بیشتر زبانهای خاورمیانه نیز وجود ندارد . اما در زبان عربی این عبارات و اصطلاحات وجود دارند اصطلاحاتی مانند :امکان , واجب الوجود , وجود , موالید , عناصر , ماسوا , خلق , امر , ناسوت , لاهوت , اشباب , شهادت , غیب , ظاهر , باطن , جوهر , ارض , هیهات , حادث , قدیم , ابد , ازل , و ... به همین خاطر خانی بابا به ناچار از کلمات عربی و یا فارسی استفاده کرده است.
 
واما فلسفه و عرفان در مم و زین
 
وقتی به سراغ مم و زین می رویم وآنرا میخوانیم می بینیم که خانی فلسفه را خوب دانسته ودر آن دست توانایی داشته است در حالی که خانی فیلسوف نبوده است . او یک عارف بوده است .برای درک بیشتر موضوع بهتر است ما بدانیم عرفان و فلسفه چه تفاوتی با هم دارند .
 
عارف و فیلسوف هردو به دنبال حقیقت و راستی هستند و میخواهند به حقیقت واقعی برسندولی این دو دو مقوله جدا از هم هستند وبا هم متفاوتند .فیلسوف می خواهد از راه فکر و منطق و عارف می خواهد از راه عشق و عاشقی به راستی و حقیقت برسند.بنا براین راه رسیدن به کمال و حقیقت از راه فلسفه عقل و منطق و راه رسیدن به حقیقت از راه عرفان عشق حقیقی است . عارف عاشق تجلای خالق خود است و میخواهد از این راه به خدا برسد او خواستار قلب رفیق است ولی فیلسوف کمال انسانیت را در عقل و علم و منطق می داند و عقل فیلسوف گسسته از عقده و عقیده ی اوست . عارف امیدوار است که با فنا شدن , حقیقت ابدی و معنوی را دریابد و مانند قطره ای از آب خود را به دریا برساند و باآن یکی شود و ما این واقعیت را در کتاب عرفانی مم و زین خانی می بینیم . در مم وزین عشق و عاشقی در راه عرفان به کار گرفته شده است .عشق سرمایه جاودانه و سرچشمه آب حیات برای عارف است .در آنجا معشوق عاشق خدای خویش است و در این راه باید از دنیای مادی و نفسانی و جسمانی بگذرد تا به معشوق برسد .دل عاشق تجلی و جایگاه نور و روشنایی خداست .به همین خاطر بخش اعظم عارفان داستان و روایات و اشعار خود را عاشقانه نوشته و سروده اند .احمد خانی نیز یکی از این عارفان است که هم خودش عاشق بوده و هم داستان خویش را به شیوه عاشقانه نگاشته است .
 
خانی در خصوص عشق خود به خدایش می گوید :
 
 ساقی من بگر کو ئه زبده ستم
 
مه خمورم و مه ی نه خاری مه ستم
 
گاوا کو وه خار مه مێ و زینێ
 
ئاخفت ل من جهێ برینێ
 
ئه وعاشق ئه گه ر چ مه ی په ره ستن
 
ئه مما ژ مه یا   ئه له ستێ مه ستن
 
ئه و مه ی نه وه کی مه یا تاله
 
ئه و مه ی ژ جه مالا زولجه لاله
 
ئه و حوببا حه بیبا پاکزاته
 
قینوانێ   حه دیقه یێ   سفاته
 
ساقی بده من ژ بو خودێ را
 
جامه ک ژ مه یا ته دو دگێرا
 
در ابیات فوق عاشق بودن خانی کاملا واضح وآشکار می شود واو فقط غرق در عشق جمال و زیبایی محبوبش خداوند عزوجل شده است , محبوب پاکزاد او تنها خدای اوست .عارف وقتی می گوید : ساقیا جام الست , این یعنی خداوند تبارک و تعالی که باور و یقین عارفان را می رساند.عرفا این آیه شریفه قرآن کریم را(( وسقاهم ربهم شرابا طهورا ))   اینگونه تفسیر می کنند : خداوند انسان را از می هستی سیراب و از نیستی به هستی مبدل ساخت .وخانی مطلب فوق را اینگونه بیان می کند :
 
(ساقی ژ بو خودی جامه ک ژ مه یا ته دوه یانی روژا ئه له ستی دگیرا) به من نیز بده :
 
هه ر جورعه یه کێ ئه زبکه م تام
 
یه ک نینه به سه حه تتا سه رئه نجام
 
همانطوری که قبلا نیز به آن اشاره کردیم اکثرعرفا داستان و اشعارشان را به صورت عاشقانه نگاشته اند.خانی نیز مم و زین را به این شیوه نوشته است .اما چیزی که در مم و زین خانی قابل توجه و متفاوت است این است که در میان آثار عرفانی و عاشقانه ای همچون : لیلی و مجنون , خسرو و شیرین , وامق و عذرا , سلمان و ابسال , ویس و رامین , سامسون و دلیله , شیخ صنعان , یوسف و زلیخا , هما و همایون وخورشید وخاور , تنها مم و زین است که دارای امتیاژی ویژه و تفاوتی خاص است و آن این است که در آثار فوق نویسندگان فقط در ابتدای داستانهایشان بحث عرفان و فلسفه را مطرح نموده اند ولی در ادامه قصه ها این بحث ها به فراموشی سپرده شده است .ولی خانی از این کار پرهیز کرده و از ابتدا تا انتهای داستانش رنگ بوی عرفانی به قصه اش داده و با عرفان نیز به پایان رسانده است .
 
خانی باز در ابتدای مم وزین اینگونه عارفانه در عشق به خدای خود می گوید :
 
ئه ی مه تله عێ حوسنێ عشق بازی
 
مه حبوبێ   حه قیقی   و مجازی
 
مه عشوق تویی ب فه خر و نازی
 
عاشق   تویی    لیک   بی نیازی
 
خانی در این ابیات میخواهد بگوید که خداوند متعال آغاز و مطلع حسن و زیبایی و محبوب حقیقی و مجازی است او یار زمینی و آسمانی است , خداوند عزوجل هم عاشق است و هم معشوق لیکن عاشقی بی نیاز , و این بیت خانی در مم وزین اشاره به آیه 54 سوره مائده قرآن کریم دارد که می فرماید: ((فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه)) یعنی خداوند قومی را که بسیار دوست بدارد آنها نیز خدارا دوست دارند عارفان در تفسیر این آیه شریفه معتقدند که : همانطوری که بندگان خدا ,عاشق خداوند واو را دوست دارند , خداوند عزوجل نیز عاشق بندگان خود است . در این بین گروهی براین باورند که عشق خداوند به بندگانش نوعی نیاز را می رساند در حالی که خداوند بی نیاز است . ولی عرفا در جواب چنین باوری معتقدند که کلمه ((هم )) درآیه فوق به حساب ابجد رقم (45 ) را نشان می دهد وآن برابر است با رقم ابجدی آدم , یعنی همان امانتی که گفته می شود خداوند تبارک و تعالی در روز الست به انسان هدیه داده است یعنی عشق خداوند به آدمی .
 
به همین خاطر خانی نیز می گوید :
 
 مه عشوق تویی ب فه خرونازی
 
عاشق   تویی لیک بی نیازی
 
خانی در مصرع دوم این بیت عاشقی و بی نیازی خداوند متعال را بخوبی بیان می کند .و باز چنین می فرماید:
 
موتله ق و موفید و موسته فادی
 
بی شوبهه مورید وهه م مورادی
 
نوری تو د حوسنی روی دلدار
 
ناری تو د قه لبێ عاشقی ژار
 
شه معی تو نه ژقسمێ نورو ناری
 
شه مسی نه عه یان توپه رده داری
 
گه نجی تو د ناو تلسمێ عاله م
 
که نزی تو عه یان ژ ئسمی ئاده م
 
ئه و عاله م و ئاده مێ د مه شهود
 
ئه و مومکن و ماسه وایێ مه وجود
 
هه مییان ب ته یه مه داره و ده بر
 
فه ییازێ ریازێ خه لق وه لئه مر
 
خانی در ابیات فوق هم آشکارا می گوید : خداوند هم سود وبهره می دهد و هم می ستاند.هم مراد است و هم مرید هم نور و روشنایی زیبایی رخسار دلدار است وهم آتش عشق است در دل عاشق بینوا .خداوند شمع است اما نه از جنس آتش و روشنایی جسمانی , خداموند خورشید است ولی در پشت پرده نیست .خداوند گنجینه است گنجینه ای پنهان که به نام آدم این گنجینه پنهانی آشکار گشت . خانی با این توصیف عارفانه به حدیث ذیل اشاره می کند.
 
من گنجی مخفی بودم خواستم که شناخته شوم لذا جهان اجسام و انسان را آفریدم.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خانی در این ابیات موضوع وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را مطرح می کند.بنا براعتقاد عرفا خداوند درهمه ی اشیا جاریست وهرچیزی مظهر ونمادی از وجود خداست احمد خانی سپس میگوید:
 
علی الهوخلق والامرتبارک الله رب العالمین
 
خانی در ادامه ی بیاناتش می گوید:
 
عه‌مرێ ته‌ ب له‌فزێ کۆن دۆعاله‌مین    مه‌جوود کرن غه‌ره‌ز چی؟ ئاده‌م
ئاده‌م ب خوه‌ ئه‌ک ژ هه‌ر دۆڤانه‌          یه‌ک حه‌رف ژئه‌مرێ کۆن فه‌کانه‌
ئه‌ڤ حه‌رف حه‌قیقه‌تێن مۆحه‌قه‌ق       هه‌م ئه‌مره‌ ب قودره‌تا ته‌ هه‌م خه‌لق
ئه‌شباح موره‌سه‌من ژ ناسووت           ئه‌رواح مووه‌سه‌من ب لاهووت
ئه‌ڤ رووح وجه‌سه‌د ب جه‌بروئێکراه   ته‌زویج بوویین ب ئه‌مرێ ئه‌لڵاه
ناسووتی ئه‌گه‌ر چ ره‌نگ سه‌فاله‌         لاهووتی ژ په‌رته‌ڤا جه‌ماله‌
 
 
 
 
خانی نیز همچون همه عرفا بر این باور است که خداوند هستی را به خاطر انسان آفریده است.خداوند جهان را با گفتن یک کلمه(کن)خلق کرد و انسان حرفی از این کلمه است ٰ انسان هم عالم جسمانی و هم عالم روحانی است بنابراین روح آسمانی و جسم نیز زمینی است .
 
خانی در ابیات .
 
 ئشباح مۆره‌سسه‌من ژ ناسووت     ئه‌رڤاح مۆڤه‌سسه‌من ب لاهووت
ناسووتی ئه‌گه‌رچ ره‌نگ سه‌فاله‌    لاهووتی ژ په‌رته‌ڤا جه‌ماله
 
‌به افلاطون اشاره کرده و میگوید:انسانهای این عالم نیز همچون اسیران غاری که افلاطون مثال زده هستند که نمیتوانند حقیقت جهان را ببینند مگر اینکه این قید و زنجیر را از پای خود باز کرده و از غار این عالم رهایی یابند .
 
 خانی میگوید : جسم ما یعنی شبه ما در جهان زمینی و جسمانی نقش بسته است و روح مانیز در جهان روحانی و آسمانی. جهان ناسوتی پایین و اسفل و جهان لاهوتی نیز روشنایی و پرتو جمال الهی است.
 
همچنین عرفا نیز میگویند: جهان همانند آینه است که یک طرف آن سیاه و تاریک و طرف دیگر آن روشن درخشان و پاک که طرف تاریک و سیاه آم جسم است و طرف روشن و پاک آن نیز روح و دل میباشد. میگویند:خداوند خواست که جمال و حسن خود را ببیند لذا جهان و هستی را همچون آینه ای آفرید تا بر طبق حدیث قدسی در این آینه ظاهر شود و جمال خود را ببیند . بنا بر این خداوند پرده از جمال خود برداشت و انسان را آینه ی جمال خود قرار داد .آنگاه که جمال خود را در آینه دید عاشق خود شد . خانی از بیت 26 دیوان خود ضمن حمد و ستایش خداوند از همه ی جهان و فلسفه ی آفرینش مخلوقاتی سخن می گوید که وجود هر یک از آنها برای اثبات وجود خداوند کافیست و می گوید:
 
ئه‌ڤ ره‌نگه‌ فه‌له‌ک هه‌می موعه‌ززه‌م    ئه‌ڤ چه‌نده‌ مه‌له‌ک هه‌می موکه‌ڕه‌م
 
ئه‌ڤ کارگه‌ها عه‌زیم و ده‌ڤڤار    ئه‌ بارگه‌ها به‌دێ و سه‌ییار
 
ئه‌ڤ چه‌نده‌ زه‌مین دگه‌ل عه‌ناسیر    ئه‌ڤ ره‌نگه‌ عه‌ره‌ز دگه‌ل جه‌واهیر
 
‘حه‌یوان و مه عادین ونه‌باتات    مه‌تلووب ومه‌قاسد و مورادات
 
ئه‌ی باقییێ بێزه‌وال و دایم    ڤه‌ی هادییێ بێ فه‌نایێ قایم
 
مولک و مه‌له‌ک و فه‌له‌ک بی جاره‌ک    بلجومله‌ ته‌ چێکرین ته‌باره‌ک
 
ئه‌ڤ نه‌ه سه‌ده‌فێ د پیڕ مراری    دوڕێ دی سپی شه‌بێ د تاری
 
حه‌فتێ د میسالێ دوڕێ ‘خه‌لتان    حه‌ر شه‌ش جهه‌ت وچهار ئه‌رکان
 
حه‌رسێ وه‌له‌دێ د پیڕ مه‌والید    ‘خه‌برا و سه‌ما د گه‌ل مه‌قالید
 
له‌وعه و قه‌له‌م و سه‌وابیت و عه‌رش    ‘حه‌یوان و نه‌بات و مه عده‌ن وفه‌رش
 
زاهر ته‌ کر هه‌ڤ قه‌ده‌ر سه‌نایێ    په‌یدا کرین هه‌ڤ قه‌ده‌ر به‌دایێ
 
هه‌ر یه‌ک ژ عه‌ده‌م کرین ته‌ په‌یدا    ئبداع کرین ته‌ بێ هه‌یوولا"
 
خانی در این ابیات ضمن پرداختن به فلسفه ی آفرینش جهان می گوید که جهان حادث و قدیم نیست. اعتقاد به حادث بودن جهان یکی از باورهای مذهب اشعری است که این موضوع را بعدا تشریح خواهیم کرد. خانی در ابیات فوق می گوید ملک و ملک؛ فلکٰ؛ کارگاه؛ بارگاه ٰ؛زمین و عناصر ٰ؛عرض؛جوهر؛حیوانات؛معادن؛‌نباتات؛طبقات نه گانه ی آسمان؛شب و روز؛هفت سیاره؛ ابعاد شش گانه و زمین و آسمان؛ لوح و قلم؛عرش و فرش همه را خداوند از عدم و بدون ماده ی اولیه به وجود آورده است. اینجا توضیحاتی جهت روشن ساختن معانی ابیات 44تا 49 ضروریست. بنا بر اعتقاد دانشمندان و فیلسوفان قدیم خداوند ابتدا عقل کل را آفرید و عقل کل نیز موجب پیدایش نفس کل گردید. در همین چارچوب طبقات نه گانه ی آسمان ؛هفت سیاره و ستاره گان بوجود آمدند. در نتیجه ی گردش ستاره گان و آسمان و زمین نیز شرایط اقلیمی چهار گانه یعنی سرما؛گرما؛خشکی و دریا و عناصر چهارگانه یعنی آب؛آتش؛بادو خاک بوجود آمدند. طبقات نه گانه ی آسمان و عناصر چهارگانه نیز موجب پیدایش معادن؛جانوران و نباتات گردیدند؛ که طبقات هفت گانه ی آسمان را هفت پدر آسمانی و عناصر چهارگانه را نیز مادران چهارگانه می نامیدند.خانی نیز دقیقا با اشاره به این موضوع می گوید: خداوند همه ی دنیا را بدون ماده ی اولیه (هیولا) از عدم به وجود آورد. وی همچنین می گوید: انچه که در جهان وجود دارد نشانه ای از وجود خداست. هر یک از آنها نمود وسمبلی از وجود خداوند است. خداوند در هر یک از آنها نهان است که هیچ کدام از آنها بدون زیبایی و حسن و نور الهی به چشم نمی آید. خانی همچنینی می گوید هر چند که خداوند در هیچ چیز نمی گنجد و فاقد نوهز و تمکن می باشد اما در تک تک آنها وجود دارد . تو گویی انگار تمامی موجودات یک تن و یک وجود بوده و خداوند نیز جان همه ی آنهاست. خانی در ابیات فوق این فکر و اندیشه ی عارفانه را مطرح می کند که خداوند نور و جان هان و هستی می باشد. همه ی موجودات با کمک نور و روشنایی جمال او دیده می شوند و بوجود می آیند. خانی در اینجا نیز موضوع وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را مطرح می کند که بنیان اندیشه ی عرفاست. با مطالعه ی ابیات 56 تا 88 به اعتقاد مذهبی خانی نیز سنی شافعی اشعری بوده پی می بریم. اشعری در نقطه ی مقابل معتزله قرار دارد. اشعری ها به جبر اعتقاد دارند در حالیکه معتزله به اختیار. پیروان اعتقاد جبر می گویند: هر آنچه که در جهان در حال اتفاق است و یا روی خواهد داد با فرمان و اراده ی الهی صورت می گیرد و بدون فرمان او حتی یک برگ نیز از شاخه ی درخت نمی افتد.
 
افلاطون میگوید جان آدمی در جهان ابتدایی قبل از ورود به جهان جسمانی و تن ادمی زیبایی مطلق و واقعیت زیبایی را اشکارا دیده است و انگاه که در این دنیا زیبایی ظاهری را میبیند ان زیبایی مطلق را به یاد اورده و عاشق ان میگردد.
 
روح انسان در این دنیا همچون پرنده ای در قفس است این پرده میخواهد این قفس که جسم وتن اوست بشکند و به زیبایی مطلق برسد . عشق مطلق پلی است برای رسیدن به عشق حقیقی و زیبایی مطلق است .
 
مولوی عارف نامی ایران نیز میگوید :
 
 پس به‌ صورت عالم اصغرتویی    پس به‌ معنی عالم اکبر تو یی"
 
خانی نیز میگوید :
 
زاهیر ته‌ ئه‌گه‌ر نومایه‌ سوغرا    باتین ئه‌وه‌ نه‌قشێ خامه‌ کوبرا"
 
خانی نیز در ابیات فوق به شکلی ظاهری از مرغ دل سخن میگوید یک بار دیگر به ایه 54 از سوره 5 قران کریم اشاره میکند که منظور ان عشق دو جانبه میان انسان و خداست و میگوید: ساقیا جام اسمانی را از می جان پرور پر کن که با ان می مغز و ذهن خود را سیراب کنم تا که قفس تن را شکسته و خود را از میان بردارم و پرنده دل را که از اشیانه اسمانی و بارگاه روحانی و الهی دور افتاده است همچون نی به صدا دربیاورم و اهنگ عاشقی را بزنم تا که ان خالق و مخلوق وان عاشق و معشوق روز ازل " یهبونهم و یهبون" امده وبه سرگذشت عاشقانه – عارفانه مم و زین گوش فرا دهند وبا شنیدن ان خود را گم کرده و در خدای خود فنا گردند و به مرحله ی فنا فی الله برسند .
 
خانی با این بیانات و داستان مم و زین را بر اساس این اعتقاد میسراید وبا این شیوه افلاطونی پرنده ی روح هر دو را به زیبایی مطلق میرساند .
برگردان از مقاله ی کردی استاد پرویز جهانی  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
قهرمانان داستان عرفانی مم وزین : ستی ،زین ، مم ،تاج الدین ، بکو ومیرزین الدین ، افراد مذکورقهرمانان اصلی این داستان هستند . عارف ،گرگین ،چکو و دایین نیز قهرمانان فرعی این داستان هستند که خانی تنها جهت خاتمه دادن به داستان ازآنها بهره میگیرد و اما قهرمانان اصلی داستان که به سه گروه تقسیم میشوند ستی وتاج الدین که عاشقان جسمانی و زمینی هستند .مم وزین عاشقان روحانی و آسمانی و بکو به همراه میرزین الدین نیز نمایندگان و نشانه های بدی و پلیدی هستند .عشق زمینی و جسمانی مرحله ی کامل کردن عشق آسمانی است اگر عاشق و معشوق در عشق زمینی به مرحله ی پختگی و تکامل برسند درعشق می سوزند. اگر در دنیا به هم نرسند به عشق واقعی روحانی و آسمانی دست می یابند . اما اگر نتوانند از عشق زمینی گذشته و درهوای وصال جسمانی بمانند خاموش می شوند.
 
ما در داستان عرفانی مم و زین می بینیم که ستی و تاج الدین در اولین دیدار برای وصال زمینی و جسمانی حاضرند هر کاری بکنند؛ اما مم و زین اینگونه نیستند . به عنوان مثال زمانی که دایین انگشتر را از ستی و زین می خواهد خانی چنین می گوید:‌
 
"Hazir Sitiyê nigîn deranî
De destê ‘ecûzeya zemanî
:
Zînê wehe gote ‘Heyzebûnê
Min dil bûye werteyek ji xûnê
Gava wekû werte tête coşê
Wextê ko diket biket xuroşê
Teskîn diket ev nigîn dilê jar
Dem dem ko didem di çeşmê xûnbar
Zînhar eger dibî nigînê
Zû bîneve bo mi dil’hezînê
Lewrra bi wê ye mi sebr û saman
Ew bo min e xatema Suleyman"
 
یا زمانی که دایین میخواهد انگشترهای ستی و زین را از مم و تاج الدین پس بگیرد تاج الدین برای اینکه رابطه اش با ستی گرم شود و آندو زودتر به هم برسند سریع انگشتر را به دایین میدهد اما مم انگشتر را پس نمیدهد :
 
"Tacdîni nigîn ji dest deranî
Da destê ‘ecûzeya zemanî
Mem tê fikirî ko bêy nigînî
Kengê diketin medar û jînê
Go: daye tu min bidêre me’zûr
Kê canî didet ji dest xew destûr
Ev xateme ism e ger tilism e
Min can ew e qalibê me cism e
Ev daye, tu qasidê ‘hebîb î
Bê şubhe li derdê min tebîb î
Sedqa serê zîcemali Zînê
Mestîne ji destê min nigînê
Gava tu diçîve ey wefadar
Ev renge ji min bibêje dildar
Ew şah e eger çi ez geda me
Eltafê şehenşehane ‘am e

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, توسط اکبر جعفری |